سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مال مایه شهوتهاست . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 92 خرداد 29 , ساعت 9:38 صبح
وجودم را بپذیر

 

 

می خواهم از تو بگویم و از تو بشنوم ... زمزمه کنم نگفته هایم را و بشنوم عاشقانه هایت را ......


 از بی نیازی تو گفته و بسرایم غزل نیاز مندی خود را ..


 از مهر تو بگویم که زندگیم را ردیف کرده ای و


 از قافیه های دلتنگی خود بگویم که وجودم را به آشوب کشیده است ..


همراهیت در تمام مراحل زندگی را تقدیس کرده و


 تنهاییم را در لحظه لحظه ی دوری از تو  ترسیم کنم ....


بودن تمام وقتت در  کنارم را ستوده و بر چشم بسته و ندیدن رویت اشک حسرت بریزم ..


 از چتر حمایتی تو بگویم که با دنیا آمدنم بر سرم گشودی تا آن را همواره با خود داشته و


از سرد و گرم حوادثِ  روزگار در امان باشم و


 من از جا گذاشتن آن در اعماق تنهاییم گفته و


به دنبال سرابی از چتر بودن احساس شرم نمایم ...


تو برایم عشق را در تک تک سلولهای وجودم معنا کردی و


 نهایت عشق خودت را در زیبایی های آسمان و زمین قرار داده و به من تقدیم نمودی و


 من چه غافل  بودم که عشق را در سراب های واهی و کتابهای کذایی جستجو می کردم ...


 عشق واقعی تو را فراموش کرده و به عشق های افسانه ای دل می بستم ...


خدایا ! تو چه مهربان هستی و عظیم که


با تمام کاستی ها ، غفلت ها و فراموشی هایم باز هم پای به پپای من و


 فدم به قدم همچون عاشقی دلباخته آمده و لحظه ای مرا تنها نمی گذاری...


 مهر و عنایتت را بر من ارزانی داشته ، خطاهایم را نادیده گرفته و


 این  عشقت را در ثانیه به ثانیه ی  بر زندگیم جاری ساختی  و


 من چه کوچک و حقیر هستم که تمام مهر و همراهیت را فراموش کرده و


 به دنبال مهر و همراهی واهی می گردم ...


خدایا ! با قلبی شکسته از سنگدلی دوران و


 چشمی نمناک از حسرت روزهای از دسترفته به سوی تو می آیم ...


 می خواهم دوباره صدای عاشقانه ات را در بانگ اذان با دل و جان بشنوم و


 چون کبوتری عاشق به سوی تو آمده و در گلدسته های ِ عشقت مأوا گزینم ..


می خواهم آهنگ زندگیم را  از طنین آهنگ پر مهر کلامت بگیرم و


 روشنایی راهم را از درخشش گوهر ناب  مفاهیم سخنانت پیدا کنم  ...


می خواهم با دید زیبا بین تو زیبایی ها را ببینم و به سبک تو عاشق شوم ...


در مکتب عشقت شاگردی نموده و


گل واژه های مهربانی و وفا و عاشقی را با مفهوم تو معنا بخشم ...


 می خواهم خانه ی دلم ، سجاده ی تمام وقت گشوده شده ی من به سوی تو باشد که


 لحظه ای فارغ از عشقت نشده و و جودت را فراموش نکنم ...


 می خواهم یاس های سجاده ام را از کلام پر مهر تو قرار دهم تا


 هر دم پخش عطر خوشش وجودم را مسخ خود کرده و


 به عشق بوی دلکشش دنیارا فراموش کرده و کنار تو بمانم ...

 

 می خواهم اشک هایم را تسبیحی از مروارید درخشان ِ لطف و بخشش تو قرار دهم تا


 در شب های تاریک ِ دلم راه ِ امید و رفتن به سوی تو را نشانم دهد ...


خدایا ! خسته از دنیا و سراب هایش شده ام ....


 از عشق های کذایی و وفا های دروغینش خسته شده و به سوی تو می آیم ...


خسته و افسرده ام ...


 مرا در کنار خودت بپذیر ...


می خواهم  آرامش از دست رفته ام را با عشق به وجود تو به دست آورم و


 بر قلبم مُهری از مِهر تو حک کنم که تا ابد شیفته و حیرانت شده غیر تو را فراموش کند . ...


 وجودِ خسته ام را بپذیر و در آغوش پر مهر خودت آرامش را به او برگردان ....

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ